چایی بدون قند...

ساخت وبلاگ

ترجیح میدهم ادامه ی زندگی ام را نا امید بمانم.اینجور عذاب کمتری میکشم و شب که میشود آن آدم کوتوله ی پر حرف توی بالشتم دیگر زیر گوشم پچ پچ نمی کند..خودم را می سپارم به باد و جبر جغرافیا که هرچه دلش خواست روی سرم برف و باران آوار کند و تنم را با تازیانه ی بادهای سرد و گرمش پوست کلفت...برای آدمهای اطرافم نیز کور میشوم که نخواهم انتظار یک سلام خشک و خالی هم از آنها داشته باشم؛ ....نا امید ماندن بار سنگین آرزوهای از تخم در نیامده ی توی کوله پشتی ام را هم از دوشم بر می دارد و فکر اینکه کدامشان نطفه ی درست درمانی دارند و کدامشان عقیم آزارم نمیدهند..من از قوی بودن های مکرر خسته ام ..ترجیح میدهم ادامه ی زندگی ام را نا امید بمانم.

مثل آدمی که پشت پنجره ایستاده و از غروب خورشید لذت میبرد"

چایی بدون قند می نوشد"

و هرگز چشم به راه نیست و دلش زیر پای کسی نمی ماند...

پ ن : آخرین روزهای سال آدم را یاد اولین روز مدرسه می اندازد..یک دوست داشتن پر از دلهره و سوالی که توی دلش تکرار میکند یعنی قرار است بعدش چه شود؟؟؟

بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 0:17